- ارائه تسهیلات برای مقاومسازی مسکن روستایی در دلگان
- هیچ رویکرد مغایر با قانون در تعامل با آژانس را نمیپذیریم
- توسعه رشتههای تخصصی در دانشگاه علمی کاربردی چهارمحالوبختیاری
- چرا شریف رضی نهجالبلاغه را تقطیع کرده است
- پویش ملی «سوغات اربعین»؛ تلفیق هنر، فرهنگ و پژوهش
- شورش ایرانخودرو علیه قانون – مشرق نیوز
وقتی دلم خبر داد عباس روز تاسوعا برمیگردد
دیدار با خانواده شهدا همیشه در کنار اینکه منشأ خیر و برکت است، روح امید و عزت و افتخار را به آدم تزریق میکند، برای اولین بار است که قرار شده با خانوادهای از شهدای جنگ ۱۲ روزه همدان دیدار داشته باشیم، اوایل بسیاری از خانوادهها شرایط دیدار و مصاحبه نداشتند و ما نیز گذاشتیم […]
دیدار با خانواده شهدا همیشه در کنار اینکه منشأ خیر و برکت است، روح امید و عزت و افتخار را به آدم تزریق میکند، برای اولین بار است که قرار شده با خانوادهای از شهدای جنگ ۱۲ روزه همدان دیدار داشته باشیم، اوایل بسیاری از خانوادهها شرایط دیدار و مصاحبه نداشتند و ما نیز گذاشتیم کمی از این جریان بگذرد، طبق هماهنگی صورت گرفته قرار است میهمان خانه شهید عباس حیدری باشیم، سرباز شهید ۱۸ ساله، پدر عباس تا جلوی در حیاط به استقبال ما میآید، ما را بدرقه میکند به سمت طبقه دوم، مادر عباس روبروی در ورودی به استقبال ایستاده زنی جوان که شاید خیلی زود بوده تا در مقام مادر شهید میزبان مهمانانش شود، این جوانی در دل و روحش هم موج میزند و حق مسلم از دامن او عباسی شهید شده که لیاقت این عاقبت بخیری را داشته است.
اولین بار است که به منزل آنها آمدهایم و عباس حیدری را ندیده بودیم اما جای خالی و شاید در اصل حضور این شهید را میشد در منزل آنها حس کرد.
در این دیدار که با حضور اعضای جهاد دانشگاهی واحد همدان و خبرگزاری ایکنا صورت گرفت، زهرا عباسی، مادر شهید عباس حیدری از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان، از خاطرات و ویژگیهای پسر شهیدش گفت که مشروح آن را در زیر میخوانیم:
ایکنا _ لطفا از عباس برایمان بگویید.
دو فرزند پسر دارم، عباس فرزند دومم متولد ۲ دیماه ۱۳۸۵ بود، بعد از کرونا مدارس که تعطیل شد مشغول به کار شد و ازآنجا که به کارهای فنی علاقه داشت ادامه تحصیل نداد و به حرفه مورد علاقهاش پرداخت.
کارش را خیلی دوست داشت، عباس عاشق مملکتش بود. او بچه خاصی بود، عمر کوتاهی داشت، هیچ وقت ما را ناراحت و یا بی احترامی نکرد، با ویژگیهایی که داشت اگر شهید نمیشد جای تعجب بود.
عباس شبیه جوانهای همسن و سال خودش نبود از سن ۱۲ سالگی سر کار میرفت و در این راه جدی بود. یک بار هم نگفت چرا باید کار کنم یا میخواهم خوش بگذرانم، یا هیچ وقت نگفت از کار خسته شده، او خیلی احساس مسئولیت داشت. وقتی از سر کار میرسید پدرش را در آغوش میکشید و به شوخی به من میگفت مادر حسودی نکن و مرا هم در آغوش میگرفت. همیشه حواسش به ما بود. بیشتر در مسجد حضرت ابالفضل(ع) نمازهایش را به جماعت میخواند.
برای سربازی رفتن عجله داشت، خیلی پیگیر بود، قبل از ۱۸ سالگی اقدام کرد اما گفته بودند فردای روز تولد میتواند ثبتنام کند، خیلی سریع رفت و دفترچه اعزام به خدمت را گرفت. هنگام حمله رژیم صهیونیستی به کشور، ۵ ماهی بود که مشغول خدمت بود، دوره آموزشیاش را در مشکینشهر اردبیل گذراند بعد از آن به تهران اعزام شد.
ایکنا _ آخرین تماس شما با عباس کی بود؟ چگونه از شهادت او اطلاع پیدا کردید؟
سرباز حفاظت اطلاعات سپاه بود، بعد از حمله رژیم صهیونیستی آخرین تماسی که با عباس داشتیم یکم تیرماه بود، گفت گوشیاش شکسته و میخواهد آن را تعمیر کند، به پدرش هم گفته بود اگر من شهید شوم چه کار میکنید، ما حرفش را جدی نگرفتیم، این آخرین حرفهای عباس با ما بود. یک ماه ونیم بود که به تهران رفته بود و به مرخصی نیامده بود، طی جنگ، روزهایی که در پادگان نبود در مسجد حضور داشت. بعد از آن تماس یکم تیرماه، هر چه زنگ میزدیم او را پیدا نمیکردیم.
بعدها مطلع شدیم محل استقرار آنها را روز دوم سوم جنگ زده بودند اما ما اطلاع نداشتیم. برادرم تهران زندگی میکرد و پیگیر وضعیت او بود اما خبری از او به ما نمیرسید. دل نگران بودیم دو روزی گذشت و هیچ خبر نداشتیم. برادرم گفت چند جا را زدهاند و عباس را برای ماموریت جایی فرستادهاند به همین خاطر این است که جواب نمیدهد.
او میدانست مکانی که عباس در آن بوده را مورد حمله قرار دادهاند اما مطمین نبود که شهید شده باشد. بهرحال ما به تهران رفتیم قرار شد به همراه برادرم دنبالش بگردیم. برادرم گریه کرد گفت حفاظت را زدهاند و عباس در بيمارستان است اما چون بیمارستان نظامی است امکان ملاقات نیست. ما هیچ خبری از عباس و حتی مجروحیتش نداشتیم. عباس اصلا بيمارستان نبود. به پزشکی قانونی رفتیم و DNA دادیم، آنجا دلم خبر داد که عباس شهید شده است، اما باز به خود امیدواری دادم که شاید مجروح شده است. بلاخره به برادرم گفتم دیگر لازم نیست دنبال عباس بگردیم، عباس تا روز تاسوعا میآید و زودتر از آن نمیآید. نه خوابی دیده بودم و نه حرفی از عباس در این زمینه شنیده بودم، تنها دلم اینطور آگاهی میداد که تا روز تاسوعا عباس پیدایش میشود.
به مدت ۱۲ روز هیچ اطلاعی نداشتیم تا اینکه متوجه شدیم به محل آسایشگاهی که عباس در آن بود تعداد ۴ موشک اصابت شده و چیزی از آنجا باقی نمانده است.
ایکنا _ چه زمانی دقیقا از شهادت عباس مطلع شدید؟
در نهایت روز تاسوعا با ما تماس گرفتند و گفتند عباس شهید شده است، با اطلاعاتی که از محل شهادت عباس داشتیم، گمان میکردیم چیزی از او باقی نمانده است، اما بر خلاف تصور ما، جنازهاش سالم بود و جزء اولین شهدایی بود که به معراج شهدا منتقل شده بود.
تعداد شهدای حفاظت که با عباس به شهادت رسیده بودند ۳۹ شهید بود که عباس آخرین آنها در دوم تیرماه به شهادت رسیده بود.
ایکنا _ آیا بین نام عباس و بازگشت پیکر او در روز تاسوعا ارتباط خاصی وجود دارد؟
عباس عاشق حضرت ابالفصل(ع) بود، سال گذشته ایام محرم موتوری خریده بود و مرا هر شب به هئیت مسجد سیدالشهدا(ع) شهرک مدنی میبرد. بعد از هیئت وقتی به خانه برمیگشتیم وقتی لباسش را عوض میکرد میدیدم سینهاش سرخ سرخ بود، گفتم کمی آرامتر سینه بزن، گفت مادر وقتی در حال و هوای عزاداری هستم اصلا درد را حس نمیکنم. ارادت خاصی به حضرت ابالفضل(ع) داشت.
ایکنا _ آیا عباس به شهادت فکر میکرد و از آن حرف زده بود؟
عباس فیلمهای دفاع مقدس را دوست داشت و گاهی باهم نگاه میکردیم میگفت مادر کاش ما هم آنموقع بودیم و به جبهه میرفتیم و شهید میشدیم. به او گفتم درست است در حال حاضر جنگی نیست اما میشود اثرگذار بود، الان عرصه خدمت به مملکت است.
ایکنا _ بازگشت عباس و مراسم تشییع او چگونه بود؟
پیکر عباس دقیقا روز تاسوعا آمد و در روز عاشورا تشییع شد. اکثر شهدا در همدان معمولا در مراسم شهادت سایر ائمه علیهمالسلام و به ویژه شهادت حضرت زهرا(س) تشییع شدند، اما عباس جزء معدود شهدایی بود که در روز عاشورا تشییع شد. همه مسئولان استان با تشریفات نظامی و هییتهای مذهبی عباس را تشییع کردند.
ایکنا _ چه چیز باعث شد خداوند خریدار عباس شود و عاقبتش ختم به شهادت؟
باطن آدمها را جزء خدا کسی نمیداند، دقیقا نمیدانم چه چیز باعث شد به این لیاقت برسد، اما عباس حتما به چشم خدا آمد که انتخابش کرد.
ایکنا _ دلتنگ عباس میشوید چه میکنید؟
دلتنگش که میشوم گریه میکنم، به اتاقش میروم و با او حرف میزنم.
ایکنا _ پیام شما به نسل جوان و همسن و سالان عباس چیست؟
امیدوارم همه جوانان به نظام و ولی فقیه و رهبر وفادار باشند و گول فضای مجازی را نخورند این را به عباس هم میگفتم. به او میگفتم امام حسین(ع) میدانست چه اتفاقی برایش میافتد و آن همه سختی را تحمل کرد اما زیر بار زور و ظلم نرفت تو هم باید به این مسئله حواست باشد.
ایکنا _ آنچه موجب قوت قلب شما پس از شهادت عباس میشود، چیست؟
اینکه عباس با شهادت به عاقبت بخیری رسید و چه عاقبت بخیری بالاتر از این و اینکه عباس برای مملکت و کشورش شهید شده، برایم قوت قلب است.
ایکنا _ سختترين لحظات شهادت عباس؟
آن ۱۲ روزی که از عباس خبر نداشتیم به ما خیلی سخت گذشت. نه خواب داشتیم و نه خوراک با خود فکر میکردم خدایا یعنی حتی یک تکه از پسرم باقی نمانده که به ما تحویل دهند.
ایکنا _ آخرین خاطره ديدار شما از عباس؟
روزی که داشت میرفت، یعنی یک ماه و نیم پیش از شهادتش به برادرش گفت داداش من میروم مراقب مامان ک بابا باش، هر چه خواستند برایشان تأمین کن، برادرش خندید گفت مگر تا الان تو مراقب آنها بودی. اما انگار خود عباس میدانست آخرین بار است و دیگر برنمیگردد.
انتهای پیام
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.